فرهنگ امروز/ غلامرضا طریقی:
از اولین سالهای چاپ روزنامه و مجله تا راه افتادن رادیو و تلویزیون تا همین چند سال پیش که وبلاگها و بعد پیامرسانها رایج و گسترده شدند همهچیز در اختیار رسانه بود. نه اینکه الان نیست. در حال حاضر هم چه بخواهیم و چه رسانههای بزرگتر و قویتر به پشتوانه تعدد مخاطب جریاندهنده افکار عمومی هستند. آنها هستند که تصمیم میگیرند چه فردی باید به چشم جامعه بیاید و چه فردی نه. نیازی به تذکر و تکرار این نکته نیست که هنوز هم صدا و سیما موثرترین و تعیینکنندهترین است زیرا مخاطب بیشتری دارد اما اتفاقی که در سالهای گذشته افتاده این است که مخاطبان با بهره گرفتن از پیامرسانها و صفحات شخصی میتوانند قرائتی خلاف جریان رسمی رادیو و تلویزیون داشته باشند و آن را عرضه کنند. آنها حتی میتوانند قهرمانهای خودشان را هم بسازند. گیرم که در هنگام مقابله نمیتوانند به اندازه رسانههای رسمی صدای بلندی داشته باشند اما به هر حال حرف در گلویشان گیر نمیکند.
آنچه باید یادآوری کنم و به سرعت بگذرم این است که همه قهرمانهای برآمده از صفحههای مجازی قابل اعتنا نیستند. اصلا بهتر است بگویم اکثریتشان قابل اعتنا نیستند اما تعدادی از این چهرهها کسانی بوده و هستند که با وجود بزرگی به هر دلیل مجال بروز در رسانههای رسمی را نداشتند. برآمدن این گروه به دست نخبگان و مخاطبان آگاهی اتفاق میافتد که در آن فضا حضور دارند و همه خوراکشان را از رسانههای رسمی نمیگیرند.
«حسین منزوی» یکی از برآمدههای مهم فضای گسترده و باز رسانهای است. حرفم به این معنا نیست که منزوی پیش از این دوره مهم نبوده. اتفاقا او در اولین سالهای دهه 80 درگذشت و در زمان بروز این رفتار اجتماعی اصلا در قید حیات نبود بلکه در این دوره راهش را به سوی طیف مخاطب بیشتری که به دلیل سکوت رسانهای او را نمیشناختند، باز کرد.
سکوت رسانهای که میگویم منظورم فقط صدا و سیما و روزنامهها و مجلههای دولتی نیست بلکه دارم درباره همه رسانهها حرف میزنم. یعنی به همان اندازه که رسانههای رسمی و دولتی درباره او هیچ حرفی نمیزنند رسانههای متصف و متصل به جریان روشنفکری هم صم بکم از کنارش میگذرند. کافی است تمام نشریات حزبی و گروهی و حتی مستقل چند دهه اخیر را ورق بزنید تا متوجه شوید که در هیچ یک از آنها ردی از حسین منزوی نیست.
دلیل همه این سکوتها و بیاعتناییها چیست؟ چرا دو سوی یک جریان در مقابل یک طرف جبهه میگیرند؟ پاسخ واضح است. همه گروهها و به تبع آن رسانههای آن گروهها میگویند با ما باش تا نامت را در بوق و کرنا کنیم. اگر نه ما به تو اعتنا نمیکنیم حتی اگر درخشانترین ستاره آسمان باشی.
حسین منزوی یکی از برجستهترین نمادهای این گروه است. او به قول خودش فقط به هنرش متعهد است و هیچگونه محدودیت اضافهای را نمیپذیرد. برای او خود شعر مهم است نه اینکه از آن شعر در چه جایی و برای رسیدن به چه هدفی استفاده میشود. علاوه بر اینها او انسان باسوادی است و دیدگاه هم دارد و این دردسر بزرگتری برایش درست میکند. زیرا آنکه دانش و دیدگاه ندارد درباره مسائل سکوت میکند و برای آن دو گروه اصلا خطر محسوب نمیشود ولی کسی که صاحب رای است علاوه بر اینکه خودش همراهی نمیکند، میتواند دیگران را هم از همراهی بازدارد.
مرد رشید شعر امروز با چنین روحیهای دور از تهران هم زندگی میکرد و جز موارد نادر دسترسی به تریبونی نداشت اما صدایش آنقدر بلند بود که رفته رفته به گوش علاقهمندانش برسد و نامش را دهان به دهان و قلم به قلم بچرخاند.
نامورتر شدن امروز منزوی حاصل تلاشی است که او در بهترین سالهای عمرش برای پربارتر شدن شعرش کرده است. درست است که به بهای افسردگی و خون دل خوردن به دست میآید اما واقعیت این است که زمان هیچ حقیقتی را پنهان نگه نمیدارد. زبانآگاهی منزوی حاصل مطالعهای است که او در سالهای سکوت دیگران کرده است. همان وقتهایی که برخی نامها آسمان شعر را از هم دریده بودند و کوتاه نمیآمدند تا جایی که مردم در کوچه و خیابان با آنها عکس میگرفتند در حالی که با گذشت چند سال کسی به خاطر نمیآوردشان زیرا کسی شعرشان را به یاد ندارد.
این قاعده درباره نوآوریهای منزوی و همه خصوصیاتی که شعرش دارد نیز صادق است. او سالها در گوشهای از مملکت خون دل خورده و از حقناشناسیها روحش آزرده شده تا امروز آهنگسازانی که میخواهند کاری جدی بکند سراغ غزل او بروند. حتی شعرهایی که او برای تفنن نوشته بود.
آنچه شاعران نسلهای بعد باید از شعر منزوی بیاموزند در کتابهایش یافت میشود اما این مشی و این تلاش در هیچ منبعی به چشم نمیآید. کسی که یکی، دو ساله و با بهره گرفتن از امکانات مختلف بالا میرود به همان سرعت باید آماده سقوط هم باشد اما کسی که رنج راه را تحمل میکند و در هر قدم نشانهای برای یافتن راه بهتر میجوید ممکن است دیرتر از دیگران برسد اما قطعا به مقصد روشنتری میرسد.
روزنامه اعتماد
نظر شما